واتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه
واقعا روزهای پرالتهابی بود. فضایی پر از غبار و شک. فضایی مملو از نمی دانم ها و شاید ها. و پر از تناقض ها و دوگانگی ها.
اول همه ما خیال می کردیم یک سری درگیری میان طرفداران دو کاندید انتخاباتی است که به زودی تمام می شود. اما وقتی صدای ترکیدن 8 بمب صوتی در ساعت 3 نصف شب در منطقه سعادت آباد را شنیدیم در و دیوار را لرزه گرفت، تازه از خواب بیدار شدیم که نه. این دیگر یک درگیری ساده نیست. همان وقتی که شنیدیم یک ماشین شاسی بلند در حوالی میدان ولیعصر چند جوان حزب اللهی را زیر گرفته است و یکی از آنها به شدت حالش بد است. همان وقتی که دیدیم هر شخصی که با ریش و ظاهری مذهبی به خیابان می آمد و در تور اوباش قرار می گرفت به شدت کتک می خورد. زمان عجیبی بود. از فراز خانه ها روی سر بسیجی های در حال گشت آجر و شیشه و فلز پرتاب می شد و من خودم دیدم یکی از دوستانم سرش شکست و بیش از ده بخیه خورد و دیگری کمرش مورد اصابت پاره آجر قرار گرفته بود! آن زمانی بود که در فاصله زمانی یک شب تا صبح تمام شیشه های تعدادی مغازه کامپیوتر فروشی در خیابان ولیعصر خرد شد و سطل آشغال ها و اتوبوس های شهرداری ها و پل های عابر پیاده و کیوسک های تلفن شهری مورد آسیب جدی قرار می گرفتند.یک شب که بنده به همراه دوستم به خیابان های اطراف میدان کاج تهران رفتیم، خیابان ها تبدیل به جبهه های جنگ شهری شده بود. از یک طرف سنگ و آتش دیده می شد و از طرف دیگر شعارهای بلند و صدای فریاد؛ به طوری که اصلا قادر نبودیم صاف راه برویم و باید مثل پشت خاکریز، به صورت خم و با سرعت می دویدیم!
هر روز تظاهرات بود و گاهی از این طرف و گاهی از آن طرف خیابان را می بستند و غیرقانونی تجمع می کردند. چهره های شاخص کشور در زمینه های مختلف در دو طرف بودند و نمی شد تشخیص داد دقیقا حق با کیست. عده بسیاری از مردم منتظر بودند ببینند چه می شود و به چه سمتی متمایل شوند. بسیاری از واحد های صنفی با مشکل دستبرد و سرقت مواجه شدند و بعلت قرار داشتن در مرکز شهر و ترس از غارت، تعطیل کرده بودند. مردم کانه آتش فشان های نیمه فعالی که هر آینه دوست داشتند مراسمی باشد و به خیابان بیایند و فریاد های بلندی علیه آنچه با آن مخالفند سردهند.منفجر شوند و هر آنچه در دل دارند را خالی کنند. بیانیه های تجمع یکی پس از دیگری منتشر و دست به دست می شد. در یک راهپیمایی سکوت 300 هزار نفری از میدان ولی عصر به سمت میدان ونک، همه ماسک های سبز به دهان و روبان سبز به دست بسته بودند و تابلوی «رای من کو» را دست گرفته بودند. کانه این جماعت فکر می کردند هر کس در انتخابات به هر کسی رای داد، باید پیروز شود وگرنه تقلب شده است!! مثل کسی که در بازی فوتبال 1 به 3 باخته است، بعد بگوید پس گلی که من زدم کو؟
اینجا بود که صدای رهبری عزیز به صورت رسا در نمازجمعه درآمد: من از همه می خواهم به این وضع خاتمه دهند....اگر می خواستید اردوکشی خیابانی کنید پس چرا انتخابات کردید؟ ....خواص چشم هایشان را باز کنند....ببینند دندانهای از حقد و غضب به هم فشرده شده دشمن را...هر دو طرف اگر به این وضع خاتمه ندهند مسئولیت همه خونهای ریخته شده و صدمات و لطمات وارد شده با خود اینهاست.
اما این وضع همچنان ادامه داشت. از هر مناسبتی برای علم کردن دوباره شعارها استفاده می شد. رنگ و بوی همه مناسبت های ملی و مذهبی، رنگ و بوی اعتراض و التهاب بود. نماز جمعه ها، 13 آبان، هفته بسیج، 31 شهریور، 16 آذر و ... و هر چه می گذشت شعارها از حالت اعتراض به نتیجه انتخابات و رئیس جمهور، به سمت دیگری متمایل می شد. شعارها رنگ و بوی ضد نظام و ضد انقلاب می رفت و به حدی رسید که شعار جمهوری ایرانی و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه داده شد. اینجا دیگر دست فتنه رو شد. دیگر صحبتی از کاندیداها و حتی از تقلب هم نبود. صحبت بر سر اصول نظام و ارزشهای انقلاب اسلامی بود. هر کس در دلش تردید داشت که حق با کیست اینجا خطش را تغییر داد. یا افراد در جرگه مخالف نظام جمهوری اسلامی بودند که در اغتشاشات شرکت می کردند یا در جرگه موافقین نظام جمهوری اسلامی که به هر کاندیدی رای داده بودند، خط خود را جدا کردند. بسیاری از مردم فهمیدند که صحنه گردان این آشوب ها کس دیگری است. لذا کنار کشیدند.
اما عده ای همچنان کف خیابان بودند و کانه در یک مردابی گیر کرده بودند که رهایی از آن تقریبا ممکن نبود. ماه محرم فرا رسید و بساط عزاداری در همه جا پهن شد. همه امید داشتند که اگر خیابان ها بشود محل تجمعات دسته جات عزاداری هیئت ها، دیگر این تظاهرات ها و آشوب ها از بین برود و کشور کمی رنگ آرامش ببیند. اما متاسفانه کسانی که در مرکز این مرداب بودند، حتی در روز عاشورا هم حرمت نگاه نداشتند و آشوب کردند و شعارهای خود را دادند و چند مورد پرچم و نمادهای عزدادری امام حسین (ع) را به آتش کشیندند. بعد از این اقدام که واقعا احساسات مردم را جریحه دار کرد، دیگر مردم خاموشی را گناه دانستند و در یک اقدام بی سابقه فراخوان تجمع میلیونی دادند. این فراخوان به دست هر کس که ذره ای غیرت دینی و عشق به امام حسین ع داشت رسید و در دل او نیز از درون آتشی شعله کشید. روز 9 دی همه بی محابا به خیابان ها ریختند و هر آنچه پتک نفرت داشتند را بر سر اغتشاش آفرینان فرود آوردند و شعار دادند «در روز عزا حرمت ارباب شکستند/علمدار کجایی/ این فتنه گران راه عزادار تو بستند/علمدار کجایی؟» این خشم مقدس چند ساعت به طول انجامید و آخرین شعارها خواست عمومی مردم یکصدابرای اعدام سران فتنه بود. سخنرانی کوبنده و دشمن شکن آقای علم الهدی در انتها نیز مهر تاییدی بر خواست عمومی مردم بود و با شعر معروف آقای حدادیان «یاد امام و شهدا» مراسم پایان یافت.
از آن پس که دشمنان و آشوبگران و بلوا کنندگان قدرت و اراده و پشتنیبانی مردم را از اسلام و آرمانهای انقلاب اسلامی دیدند به خود لرزیدند و به تدریج این مرداب از سرچشمه رو به خشکی گذاشت و تمام خواب ها و آرزوهای کثیف دشمن برای این کشور را تبدیل به کابوس کرد.
راه شهدا و جانبازان فتنه 88 و همه کسانی که در راه ثبات انقلاب اسلامی پایداری کرده و می کنند پر رهرو باد.